اتاق افسران
آن عده از مردانی که زنده ی مرده اند، که فقط زنده اند ولی زندگی نمی کنند ، عضو از دست داده، یا نخاعی شده یا از همه بدتر موجی و دست به گریبان با مشکلات جانسوز روانی هستند، بالاترین تاوان را پس می دهند، چه خودشان و چه خانواده شأن. این ها کسانی هستند که در نهایت سر بلندی به مرگ تدریجی توام با شکنجه محکوم اند، و بیشتر مواقع کسی از احوال شأن خبری ندارد؛ چون یا گوشه بیمارستان ها و آسایشگاه های روانی زندانی اند یا کنج خانه شأن و میان اعضای خانواده شان که در رنج و شکنجه ی تدریجی آن ها شریک اند، همین و بس.
در طبیعت فاجعه وجود ندارد.
آن چه انسان را از حیوان متمایز می کند، این است که حیوان هیچ بنایی برای آینده اش نمی سازد.
باید کشتار دسته جمعی وسیعی راه بیفتد تا سطح دانش انسان بالا برود.
چه احساس عجیبی است وقتی آدم میبیند مرگ و زندگی اش دست خودش است لحظه ای بی همتا برای پی بردن به این حقیقت که عمر ،در ترس به پایان رسیدنش می گذرد.
جذابیت هیچ ربطی به زیبایی ندارد.
معلول بودنم را با کمال میل می پذیرم، ولی این از دست دادن حس چشایی و بویای، آن هم برای همیشه، تحمل ناپذیر بود.
زن توی زندگی ما یک جور تجمل است نباید به ذهن مان راهش دهیم.
اتاق افسران
مارک دوگن
پرویز شهیدی
- ۰۰/۰۲/۰۷