بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

اگر ساعت نوزده، شب

شنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۳۲ ب.ظ

 

 

اگر ساعت نوزده، شب حساب شود، امشب به خاطر گاز های یک طوطی پونزده سانتی به گریه افتادم، از خشم نفسم بند آمده بود و پناه بردم به آرام بخش و با صدای بغض گرفته برای کسی ویس گذاشتم و کمک خواستم و آخرهای پیام صوتی بغضم تبدیل شده بود به گریه و چیزی شبیه فریاد که می گفتم : من دارم سعی می کنم از نگاه طوطی این دنیا را ببینم اما  دردم می آید وقتی تکه ای از دستم یا صورتم را می کند اعصابم بهم می ریزد .

بعدش فکر کردم دلم می خواهد الان با چه کسی چای بخورم یاد دشتی افتادم و باز زار زدم که مُرده .

 

و آخرش برای کسی نوشتم : بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم. 

و باز گریه کردم .


که تلفن زنگ خورد. ساعت نه شب شده بود و باز گریه کردم که آدمها چرا حواس شان نیست نه شب برای من یعنی نصف شب ! نمی دانند مگر من خوابم !!!!!

 

 

 این همه زار زدن و کوفتن به سر از یک گاز طوطی شروع شد !

 

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی