صبح با مادر صحبت
سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۱۹ ب.ظ
صبح با مادر صحبت می کردم صدای ناله پدر می آمد . مادر به او گفت می خواهی با تلفن صحبت کنی؟
گوشی را گذاشت روی گوشش
همین که گفتم سلام بابایی ناله اش قطع شد
اشک بود که می بارید در اشک و احساسم به او خفه شده بودم .
گفته بودم که او پاشنه آشیل من است .
- ۰۳/۱۱/۱۶