تا صلات صبح
سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ق.ظ
تا صلات صبح با ساز جدیدم ور رفتم و روی زخم دست راستم پماد زدم و دم گوش دستم زمزمه کردم خوب می شوی و اشک ریختم و بوی رازیانه می آمد و یاد یار ....
و
به دوست داشتنی هام فکر کردم
به شنفتنی ها
به زبر و بم صداها
به آهنگ نام ها
به آزادی
و
من خوشبختم !
ته نوشت : گروه راکوب را دریابید، نه در اون حد جدی !
- ۰۴/۰۳/۱۴