بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

بمیرم برات

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ

 

بابا یکم چشاشو وا کرد انگار دنیا رو بهم دادن اول نازشو کشیدم یعد گفتم بااُ جات تو خونه خالیه و بغضم ترکید و های های گریه بهیار بهم یه دستمال کاغذی داد و بعد گوشه روپوشمو کشید و گفت بیا کنار ناراحت میشه اونم گریه میکنه.

شوکه شدم.

گفت بعضی وقتا تو همین سطح هوشیاری اسم شما رو میاریم یا از فامیل های که دوستشون داره میان بالا سرش گریه میکنه .

 

 

بمیرم برات بابا 

بمیرم 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بسه ساکت

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۵ ب.ظ

 

حوصله هیچ کسی رو ندارم. دوس دارم آدمهای این دنیا ساکت باشن .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

هنوز شوکه ام

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۴ ب.ظ

 

هنوز شوکه ام از این اتفاق

از بابای که تو دنیای خودشه 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

شوخی گرفتم

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۸ ق.ظ

 

دیروز یکی از آشناها گفت بهتره خونه رو کمی جمع و جور کنید تازه اونجا بود که فهمیدم انگار جریان رو شوخی فرض کردم با خنده گفتم نه وضعیت اون همه بد نیست بابا برمیگرده.

اما 

مرگ مثل خود خدا از رگ گردن به آدم نزدیک ه.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بابا بر میگرده

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ق.ظ

 

آرومممم 

آروم آروم 

بابا بر می گرده 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

کما

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ق.ظ

 

بابا جلو چشم خودم رفت تو کما ...

 

 

  • شیرین مهرنیا

پدر باید در ای سی یو

جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۹ ب.ظ

 

پدر باید در ای سی یو بستری شود.

باز عفونت کار خودشو کرد .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

ضد حال هدیه تولد

جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۷ ب.ظ

 

یعنی امسال هر چی ضد حال خوردم از هدیه های دریافتی تولد بنفشه جبرانش کرد.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

تازه از خواب بیدار

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶ ق.ظ

 

تازه از خواب بیدار شده بودیم. به بنفشه گفتم کیک و قهوه می خوری ؟ گفت آره بیا تولدتم بگیریم و صبح من و بنفشه و آهورا لباس پلو خوریمون رو پوشیدیم و کیک و قهوه خوردیم و نوبت هدیه که شد، شوکه شدم. من دوست داشتنی ترین هدیه تولد تمام عمرمو هدیه گرفتم .

​​​​​​

 

 

  • شیرین مهرنیا

لباسامو

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ب.ظ

 

لباسامو آماده کرده بودم بلوز زردم همراه شلوار رکابی قهوه ای برای جشن تولدم، از دیشب دنیا روی سرم خراب شد درد شدید گردن و اشک ی که نمیدونستم برا پدرمه برا خودمه ....

آخرش از خیر روز تولدم گذشتم و خودمو میخوام به خواب بسپرم . 

حال بابا هم زیاد خوب نیست و همون بهتر تو دنیا بیدارها نباشم.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا