بمیرم برات
بابا یکم چشاشو وا کرد انگار دنیا رو بهم دادن اول نازشو کشیدم یعد گفتم بااُ جات تو خونه خالیه و بغضم ترکید و های های گریه بهیار بهم یه دستمال کاغذی داد و بعد گوشه روپوشمو کشید و گفت بیا کنار ناراحت میشه اونم گریه میکنه.
شوکه شدم.
گفت بعضی وقتا تو همین سطح هوشیاری اسم شما رو میاریم یا از فامیل های که دوستشون داره میان بالا سرش گریه میکنه .
بمیرم برات بابا
بمیرم