پریشب
يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ
پریشب یاد از خیابان گذشتن هایم با سینا افتادم از هر طرف که ماشین می آمد می آمد آن سمت که مراقبت باشد .
سر فصل شروع یک داستان عاشقانه می تواند تنها یک حرکت باشد .
پریشب یاد از خیابان گذشتن هایم با سینا افتادم از هر طرف که ماشین می آمد می آمد آن سمت که مراقبت باشد .
سر فصل شروع یک داستان عاشقانه می تواند تنها یک حرکت باشد .
بهار و سال نو دیگر برایم اهمیتی ندارد . نه عکس های شاد نه عکس سفره های هفت سین دیگران یا خودمان شادم نمی کند نه هوس قسمت کردن عکس یا نوشته ای در رسا بدبختی های که بر سر مردمان در سال گذشته آمد و در سال جدید ادامه خواهد داشت را دارم.
تا از زمین و آسمان خون می بارد تا مردم کشورم شاد نیستند تا جنگ یمن و افغانستان و اکراین جاری ست و در هزار گوشه دنیا زمین خون می بلعد بهاری برای من وجود ندارد .
پدر سجاده شد و من سر بر پیشانی اش گذاشتم و گریستمممم.