قربان صدایت
يكشنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ
دیشب خواب بابا را دیدم.
لبهایش را تکان می داد انگار که تشنه هست . برایش آب آوردم دو قلپ آب که خورد ازش پرسیدم بابا تشنه ات بود؟ گفت آره شیرین تشنه ام بود.
قربان صدایت بشوم من
قربان بودنت بشوم من
همه چی در ذهن من پاک شده، خاطراتمان، صدایت ، خنده هایت ....
کاش می شد صدا های توی خواب را ضبط کرد و هر روز شنفتش و خاطرات خوب را در آغوش گرفت.