بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب با موضوع «خالگی خالگی» ثبت شده است

حفاظت از آهورا

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ب.ظ

 

همیشه دوست داشتم نوزادی آهورا رو ببینم. اون موقع که فقط شیر میخورد و می خوابید اما دیدار اولمون تو چهار ماهگی بود و الانم آهورا نه ماهه هست و تبریزه. 

اوایل تا همین هفته پیش هیچ حسی بهش نداشتم، زیاد نزدیکش نمی شدم و انقدر خسته نگهداری بابا بودم که فکر کردن به آهورا و گرم گرفتن باهاش چیزی مثل کابوس بود. 

تا به دلایلی مراقبت یکی دو ساعته اش به تورم خورد به خاطر کارهای بیرون از خونه مادرش یا چون هر دو صبح ها زود بیدار می شیم یا اون به اتاق من سر میکشه یا من از اتاقش می دزدمش. همه این اتفاقها سبب یه حس قوی حفاظت از آهورا شده.

خیلی اتفاقی زمین خورد، بدم زمین خورد رو ورنی سفت و سخت بچه رو عین بچه گربه به چنگال گرفتم و د بدو ...

بچم خونی مالی شده بود و گریه جیگر سوز میکرد و من هی پشتمو مثل گربه شتر میکردم که من مراقبتم نترس.

به هر حال بهار اومد و رسید به خرداد بالاخره قلب خاله گونه من از جنس دیگر تپید.

 

 

 

 

 

​​​

  • شیرین مهرنیا

از نشانگان خالگی

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۱ ب.ظ

 

 

از نشانگان خالگی همان که لباس های فنقلی آهورا رو با عشق بشوری !

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

دندون وروجک

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۴۵ ب.ظ

 

آهوری دندونش جوونه زده .

 

 

 

​​​​​

  • شیرین مهرنیا

لالایی

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵ ق.ظ

 

 

مادر برای اَهورا لالایی می خونه، سوای صدای خوب و آهنگینش یه غمی تو دل این لالایی آش هست که من سی و شش ساله رو تسلیم میکنه.

دل افسردگی ما ایرانیا شاید گره خوره به این نواهای فولکلور زیبا و آهنگین و غمگین .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

خاله تاجدار

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۱۰ ق.ظ

 

 

​​​​​​دلم برای بنفشه تنگ شده.

آن جور که رسمی با یک نوشیدنی می نشستیم و غیر رسمی حرف می زدیم. من احمقانه هایم را برایش میگفتم و هر بار به من تذکر می داد یک جای بهتر برای سیگار کشیدنم پیدا کنم که بو و صدا فندکش کمتر باشد. بعد بحث می کردیم از همه جا، حتی در مورد آدم ها در مورد آینده پدر مادر ... یارمون ...

شمال و خستگی هایش 

غیبت هم می کردیم 

اما باز دور میزدیم از دنیا و نظریه های دنیایمان می گفتیم و آن چه ممکن است با این نوع حرکت بهش برسیم.

شنفتنی های مرا دوست نداشت اما مرا چرا ....

حالا هم خاله تاجدار شدم باز همانیم و همان فقط می گوید اینبار بایست تا بیایم تبریز قدم از قدم برداری می رنجم. یک آذر ماهی قُد ....

کاش زودتر بیاید که ما رسمی بنشینیم و غیر رسمی بحرفیم و من گاهی فحش بدهم و او بپرسد معنی اینی که گفتی چیست ؟ 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بچه ها را نیازارید

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۵۱ ب.ظ

 

 

از وقتی اهورا به دنیا آمده یک تغییرات هورمونی و فکری در من ایجاد شده و نمی توانم تصویر درد و ناراحتی و مرگ کودکی را به دوس بکشم . بی دلیل نبود از اون بخش اومدم بیرون.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

اهورا و آهو

جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۱ ق.ظ

 

ناز بچه رو که می کشه مامان بهش میگه آهو آهو 
الان بچه قان و قونش گرفته میگه آقو میگن ببین بچه باهوشه داره می گه آهووو!

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یک ماهه

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۱۷ ب.ظ

 

 

اهورا یک ماهه شد. 

 

 

ته نوشت: اهورا انقد آرومه که ملقب شده به آرام پز !

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

اهورا

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ق.ظ

 

خب بالاخره اسم نی نی مشخص شد  «اهورا» 

و این شروع یه داستان خنده داره تا حالا مورد داشتیم  آهو ، آهورا، هورا، آهندان، هیولا صدا شده توسط افراد مسن خانواده .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

تاج خار

دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۶ ب.ظ

 

 

هفدهم مرداد اسماً خاله شدم. چرا اسماً چون خواهرم و شوهر خواهرم دل خوشی از من ندارد. 
چون قوانین ذهنی و زندگی من با قوانین و ذهنی و زندگی اونا فرق دارد

در یک کلام راه و روش یا به اصطلاح اسلوب زندگی من و همسر خواهر در تضاد است و خواهرم میان شوهر و خانواده شوهر رو با اسلوب ی که از نظر من درست نیست ولی از نظر او درست و وحی منزل است زندگی میکند.

کسی از دلمان خبر ندارد داریم تاج خارمان را برای تاج گذاری تلخ آماده می کنیم .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا