لالایی
مادر برای اَهورا لالایی می خونه، سوای صدای خوب و آهنگینش یه غمی تو دل این لالایی آش هست که من سی و شش ساله رو تسلیم میکنه.
دل افسردگی ما ایرانیا شاید گره خوره به این نواهای فولکلور زیبا و آهنگین و غمگین .
مادر برای اَهورا لالایی می خونه، سوای صدای خوب و آهنگینش یه غمی تو دل این لالایی آش هست که من سی و شش ساله رو تسلیم میکنه.
دل افسردگی ما ایرانیا شاید گره خوره به این نواهای فولکلور زیبا و آهنگین و غمگین .
صبح ها که با درد بدن از رختخواب جدا می شم . تو کوچکترین حرکات انگشتام درد کش میاد تو تنم . موقع رانندگی مچم قدرت چرخوندن فرمون رو نداره و خیلی لحظات دردناک واقعی دیگه، بهم ثابت کرده بیماری بابا علاوه بر مشکلات روحی و روانی که بهم تحمیل کرده، علاوه بر اینکه تمام برنامه های زندگیمو از من گرفته. سلامتی تنم رو هم از من گرفته .
و من چقدر از درد بیزارم چون آستانه تحمل دردم پائینه ....
امروز یه بنده خدایی روز زن و مادر رو بهم تبریک گفت تو اینستا گرام منم در جوابش به زنش و مادرش تبریک گفتم جمله یه جور فحش ناموسی شد! هر کاری کردم جمعش کنم نشد که نشد.
می خواهد نشان همسر خوب بودن را بر سینه بزند، بزند اشکالی ندارد
اما باید یادش نرود مادر خوبی نبوده و نیست .
دیشب شبیه کابوس بود، چهار زن که می گفتند شاید شوهرش اجازه نمیدهد که بیاید و خودشان را مثال می زدند.
قلبم نمی دانم می تپید یا نه
اما خون در مغزم با فشار جریان داشت و فریاد می زدم مگر می شود ؟
هر چهار زن تائید میکردند .
و تو نمی دانی گم شدن با بار معنایی دور شدن از هر چه آشناست و پناه گرفتن در کنجی و فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن جوری که خیال کنی تا جواب سوالهایت را پیدا نکنی تا ابد گم شده آن گم شده با بار معنایی دور شدن از هر آنچه آشناست هستی.
گاهی خواب می بینم تو ساحل وایستادم و یه چیز دور داره دریا و من رو به سمت خودش می کشه.
موج ها بر عکس می چرخن سمت دریا
شن ها
و من که پر از ترس و مقاوتم ....
و
آب همه چیز رو با خودش داره در خودش محو می کند.
حال پدر انقدر بد بود که نفس مان حبس شده بود. دیشب که یکی از اقوام تماس گرفت برای حال و احوال پرسی، مادر اعتراف کرد امیدش رو از دست داده.
نگاهش که کردم انگار یک چیز مشترک بین ما بود که دلمان را می لرزاند.
پناه بر خدا ...
از وقتی اهورا به دنیا آمده یک تغییرات هورمونی و فکری در من ایجاد شده و نمی توانم تصویر درد و ناراحتی و مرگ کودکی را به دوس بکشم . بی دلیل نبود از اون بخش اومدم بیرون.