باید می رفتم مراسم
يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ
باید می رفتم مراسم عزاداری
مراسم عزاداری تو تالاری خارج از محدوده شهر بود
یک ونیم کیلومتر سربالایی
دم نگهبانی تالار دو تا خانم پیاده رو سوار ماشین کردم تا این مسافت رو پیاده طی نکنن از وقتی نشستن تو ماشین تا پیاده شن دعا م کردن و دعا م کردن تا دم تالار عزاداری که اونها پیاده شدن و رفتن تو تالار و من ماشین رو پارک کردم و راه افتادم سمت در ورودی تالار.
اولین قدم رو که برداشتم پام گیر کرد به جایی و نقش زمین شدم و پیرهنم برگشت رو سرم و یه کفشم از پام در اومد و پرت شد اون سمت
آدمهای دور و بر اومدن سراغم و جمع و جورم کردن . یکی آب می اورد یکی لنگه کفشمو و منم از جام تکون نمی خوردم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که دعا هاشون چه زود مستجاب شد.
- ۰۴/۰۳/۰۵