بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

نمک و ترس

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ

 

 

حالمو که میبینه یه دستمال کاغذی میچپونه زیر بالشم میگه فردا باید ترست رو ازت بگیرم ( یه اصطلاح ترکی ه )

می خندم و میگم نمی ترسم من فقط بابا رو می خوام .

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بابایم

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۰ ق.ظ

 

 

بابا زمین گیر شد. 

یک جمله ساده است که گویا دنیا را بر سرم کوبیده اند .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

عضو خانواده نیستی

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ

 

موندم چطور می تونی پاتو بگذاری تو این خونه ؟

 

اما 

یادت نره عضو این خانواده نبودی و نخواهی شد .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

کتاب بیشعوری

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ب.ظ

 

یه چند جلد کتاب بیشعوری باید بخرم برا خاندانتون بفرستم .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

حالم ازت بهم میخوره

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۳۵ ب.ظ

 

 

به همون قبله ای که مقدس میدونی و مسلمونی شو می کنی قسم که نامسلمون تر از تو و بی اخلاق تر از خودت خودتی.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

نارو خوردن

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۵۵ ق.ظ

 

توی یک ظرف شکلات میریزم. توی کاسه خرما و از خودم میپرسم ظرف های نارنجی تو را یاد چه می اندازد.

جواب نارو خوردن.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

ولمان کنید

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۴۰ ب.ظ

 

 

همیشه وقتی ناخوبم از آدم هایی که دوستشان دارم یا کارهای دوست داشتنی ام دور می شم. دلیلشو نمی دونم شاید نمی خوام حال بدم رو بالا بیارم که بعد دستمال بگیرم بسابم برا تمیز کاری.

همیشه این رو گفتم

همیشه خواستند کسانی که این وضعیت رو بهم بریزن به حساب همدلی 

و من بدتر شدم که هیچ از آدمهای دلسوزم بیزار شدم .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

خاله تاجدار

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۱۰ ق.ظ

 

 

​​​​​​دلم برای بنفشه تنگ شده.

آن جور که رسمی با یک نوشیدنی می نشستیم و غیر رسمی حرف می زدیم. من احمقانه هایم را برایش میگفتم و هر بار به من تذکر می داد یک جای بهتر برای سیگار کشیدنم پیدا کنم که بو و صدا فندکش کمتر باشد. بعد بحث می کردیم از همه جا، حتی در مورد آدم ها در مورد آینده پدر مادر ... یارمون ...

شمال و خستگی هایش 

غیبت هم می کردیم 

اما باز دور میزدیم از دنیا و نظریه های دنیایمان می گفتیم و آن چه ممکن است با این نوع حرکت بهش برسیم.

شنفتنی های مرا دوست نداشت اما مرا چرا ....

حالا هم خاله تاجدار شدم باز همانیم و همان فقط می گوید اینبار بایست تا بیایم تبریز قدم از قدم برداری می رنجم. یک آذر ماهی قُد ....

کاش زودتر بیاید که ما رسمی بنشینیم و غیر رسمی بحرفیم و من گاهی فحش بدهم و او بپرسد معنی اینی که گفتی چیست ؟ 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

در ستایش موسیقی به وقت درد

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ق.ظ

 

هر انسانی لحظات جهنمی دارد. چشمهایش بی حالت می شود و نمی تواند بر چیزی تمرکز کند. قلبش دردناک می تپد و روحش هزار تکه شده . من از این لحظات کم ندارم و پناهم شنفتنی است.

شنفتنی خلسه مهربانی است که دست مرا می گیرد و در حال موهایم را شانه می زند و میگوید ببین، بشنو، در حال باش.

 

 

 

 

 

​​​​​​

  • شیرین مهرنیا

وسط بلبشو

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۳۰ ق.ظ

 

 

وسط بلبشو مراقبت از پدر، رمان خواندن سخت است چه برسد به زبان خواندن اما می خوانیم وسط سرو صداها و دویدن ها

 

 

 

  • شیرین مهرنیا