بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مردی که دنیا را نجات داد

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ

 

 

استانیسلاو پتروف، مردی است که می گویند «یک بار دنیا را نجات داده است». 
در بیست و هشتم سپتامبر سال هزار و نهصد و هشتاد و سه استانیسلاو پتروف در یکی از ستادهای فرماندهی مسکو مشغول به خدمت بود که یکی از رادارها به یک باره اعلام کرد که پنج موشک قاره پیما با کلاهک هسته ای از سوی ایالت متحده به سمت شوروی شلیک شده است. 
پروتکل نظامی شوری و ارتش سرخ به گونه ای است که در این گونه شرایط باید دست به حمله متقابل و تلافی جویانه بزند.
اما
پتروف به جای گزارش دادن به مقامات بالا به غریزه خود تکیه کرد که اطلاعات به دست آمده از رادار اشتباه است و «دنیا را از فاجعه اتمی نجات داد»


او سی سال بعد از عمل قهرمانه ی تاریخ سازش اعتراف می کند « من یک قهرمان نیستم. من مطمئن نبودم کاری که می کنم درست است، یا نه»

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

همسر خوب مادر ناخوب

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۳ ق.ظ

 

 

می خواهد نشان همسر خوب بودن را بر سینه بزند، بزند اشکالی ندارد 

اما باید یادش نرود مادر خوبی نبوده و نیست .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بی اجازه شوهر جایی نمیروی

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ق.ظ

 

 

دیشب شبیه کابوس بود، چهار زن که می گفتند شاید شوهرش اجازه نمیدهد که بیاید و خودشان را مثال می زدند.

قلبم نمی دانم می تپید یا نه 

اما خون در مغزم با فشار جریان داشت و فریاد می زدم مگر می شود ؟ 

هر چهار زن تائید میکردند .

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

خود شناسی بی اعصاب

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۰ ق.ظ

 

وقتی تا این حد ناراحتم نباید نزدیک کسی بشم یا کسی نزدیک من بشه چون قدرت این رو دارم روانشو تکه پاره کنم.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

طوفان نمک

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۲۰ ق.ظ

 

باید توی کویر گم شده باشی و میان طوفان شن گیر کرده باشی تا تفاوت کویر و شن زار را بهتر بفهمی. 

در خواب گیر کرده در نمک زار طوفان گرد و غبار نمک شروع شد هر برخورد گرد با دست و صورتم تمام تنم را می سوزاند و کامم شور می شد .

زنی از دور دست فریاد میزد بچه اش نمرده و زنده است .

و

من از داغ نمک می سوختم و به خود می پیچیدم و می خواستم به آن زن بگویم می دانیم زنده است و چه خوب داد زدی که زنده است اینگونه جان و دلت کمتر می سوزد .

اما

دهان که وا می کردم داغ نمک بر تن و دلم می نشست .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

مار خوران

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۵۵ ب.ظ

 

دیشب خواب میدیدم مار زنده گاز می زنم و می خورم از وحشت و چندش خواب از سرم پرید.

اینم شد خواب؟ 

 

 

  • شیرین مهرنیا

حیف خودم

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۴۷ ب.ظ

 

عکس پدرش را دیدم و یکهو خشمی سراغم آمد که وسعتش زیاد بود
حس کردم چقدر وقت حرام کردم.
حیف عمرم 
حیف وقتم ...

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یک جور ناجور

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۳۹ ب.ظ

 

 

وقتی بیماری با مشخصات درمانی آلزایمر در خانواده شما هست. هر ماه و هر هفته و حتی هر روز ممکن است با یک پدیده ناشناخته، همراه با تحلیل بیمار مشاهده کنید. 
تحلیلی که برای پزشک عادی است و جوابی که از پزشک می گیرید همین یک جمله است « مقتضای این بیماری همین است» پس معجزه ای در دستان پزشک وجود ندارد.
تنها راهی که این مسیر پر از پیچ و خم و درد را آسان می کند، همسو شدن با بیمار است.
اما همسو شدن با بیمار کار آسانی نیست.
هیچ آسان نیست
یکهو میبینی جان ایستادن نداری
روحت دست خودت نیست و با کوچکترین اشاره می پاشی
زندگی دیگر زندگی نیست تو فقط ایستاده دنبال بیماری، راه برود راه میروی، بایستد می ایستی، زمین بخورد زمین میخوری.
یک جور انتهای زندگی است.
یک جور ناجور ....

 

  • شیرین مهرنیا

یه وکیل دارم شاه نداره

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۰ ق.ظ

 

یه وکیل خوب و دوست و با سواد دارم، شاه نداره ....

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

ارثیه

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ق.ظ

 

 

خب شروع کردند. نمی دونم من یا پدر و مادرم تا به حال در مورد آینده یا داشته نداشته یا ثروت کسی و نحوه تقسیمش بدون نظر خواستن ازمون نظر دادیم یا نه ؟

اما

در مورد خودمون و اموالمون این بازی دخالت و نظر بدون درخواست ازشون شروع شده و این منو اذیت میده .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا