بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

دنیا دار مکافاته؟

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ب.ظ

 

 

چند سال بود صبر کرده بودم برا این سوتی ؟

پنج سال؟ شش سال؟

عجیب شادم .

 

 

 

​​​​​

  • شیرین مهرنیا

نمیتونی قسر در بری

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۶ ق.ظ

 

 

​​​​​​خبب

من شدم کابوست، با شکایت ازت دیگه نمی تونی قسر در بری. خوشحالم گیرت انداختم .بترس تا میتونی بترس. شش ساله منتظر همچین روزی ام و این شروع جنگ ه .

 

 

 

 

​​​

  • شیرین مهرنیا

نشونه

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۱ ب.ظ

 

 

​​​​​​گاهی وقتها بدون این که بفهمی پریشون می شی و زمان و طبیعت با زبون خودش بهت میگه چرا ....

امید دارم عاقبت این پریشونی خیر باشه و از این دد و درد راحت شم .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

دد

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۲۰ ب.ظ

 

 

یک انسانی در زندگی من بود؟ هست؟ خواهد بود ؟؟؟؟؟

که کل دنیای مرا بهم ریخته. روح. روان. جسم. رابطه ام با ادمها را .

شاید به جای انسان باید بگویم یک دد، یک درد در زندگی من بود، هست که میخواهم نباشد از بیخ و بن .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

Kachi

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۱۲ ب.ظ

 

 

امروز به فرشت گفتم کاچی درست میکنی برام؟ گفت مگه چله نداری؟ گفتم خوب نیستم و توضیح دادم چرا 
بردتم آشپزخانه و به مقدار خیلی خیلی کره تو ظرف ریخت و آرد را گفت تفت بده بعد آب بریز روش. منم خلاقیت به خرج دادم و هل سابیده و گلاب بهش اضافه کردم تا قل قل کاچی در اومد و قابل خوردن شد. شکر و دارچینم گذاشتم دم دست هر کس به مذاق خودش استفاده کند.
خوش طعم بود و مادر اولین اشارت را به من داد که باید یاد بگیری آشپزی را، همه چیز میوه و عسل و سالاد و سویا تکه ای نیست ....
درست میگفت 
اما راستش آشپزی گیاهی چیز دیگری است.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

این م از این

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۸ ق.ظ

 

 

خب واکنش و رفتار و سوال آدمها هر چقدر بی منظور باشه، ممکنه سو تفاهم بزرگی رو ایجاد کنه .

حس ام این ه این روزها بهتره دنبال کار بگردم و درس خوندن اولویت دومم باشه .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

چی هستی تو

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۳۸ ب.ظ

 

 

یه چیزی میلنگه، نمی دونم چیه !

 

 

 

​​​​​

  • شیرین مهرنیا

دومین آرزو

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۵ ب.ظ

 

 

​​​​​​یکی دیگه از آرزوهام این ه یه مدت تو خونه رهنما محله زندگی کنم.

 

 

 

​​​​

  • شیرین مهرنیا

داستان ما آخرش خوب نبود

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۶ ب.ظ

 

 

ازش می پرسم خوب من نبودم تو کجا بودی، تو چرا نیامدی ؟

گفت غرورش اجازه نمی داد!!!!

این هم عاقبت یه دوستی و آشنایی چهارده پانزده ساله .

مچاله شدم .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

تولد راه دور

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ب.ظ

 

 

دوست ترین این روز ها سال نو شخصیت مبارک .

بغل و بوس از تبریز تا استانبول.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا