فراموشی عذر خواهی و خواهش
من باید از آدمها عذر خواهی کنم یا خواهش کنم برایم مسائل رو کامل تعریف کنند چون من هیچ چیزی یادم نمانده از یک جا به بعد در زندگی ام
من باید از آدمها عذر خواهی کنم یا خواهش کنم برایم مسائل رو کامل تعریف کنند چون من هیچ چیزی یادم نمانده از یک جا به بعد در زندگی ام
بابک گفتنی: فیلم چهارراه استانبول خدا و میوزیک چهار راه استانبول علیرضا قربانی کجا ...
وقتی از گروه رستاک جدا شدم حس ام این بود که پتانسیل این همه آدم فقط برای نمایشگاه؟ بقیه اش چه؟ ما می تونیم اهداف بزرگ تری داشته باشیم که نشد و جدایی بدی بود. روحا آسیب دیدم.
تسکین همان بود که میخواستم بزرگ و بلند پرواز و با اعمالش اثبات کرد بزرگ است و بلند پرواز و قطعا تبریز به ان جی او ی مثل تسکین نیاز دارد. پائیز تسکین برای من رسید به دلایل ی جدا شدم
دلایل دل شکن و مه آلود بود اما از "تسکین" نبریدم و تسکین خانه من است و به صداقت مالی و تلاش همکاران ام ایمان دارم.
بعد مدتی و آرام گرفتن دلم و خانه حس کردم باز دلم چیز بزرگتری میخواست از یک نهاد خدماتی ارتباط مستقیم و موثر و حرفه ای با والدین و کودکان و راه اینبار از کجا می گذرد دقیق نمیدانم. چه بسا راه را عوض کردم و در حال خدمت به کسانی دیگر باشم .ولی من مسافر این راهم.
توکل به اویی که هرگز نمی میرد ....
اولین سال های کارم مدام از مرکز سلامت زنان به مناطق کُردنشین می رفتم برای آموزش های ساده سلامت زنان
و
نمی خواهم
کُرد را سوای قومیت های دیگر بگنجانم
(هر چند خودم در قلبم میدانم چقدر عاشقشانم و در مورد افرادی که مخالف این عشقند سالهاست سکوت کرده ام و در دلم گفته ام ای غافلان !!!!!)
مانده ام این سی و پنج میلیون انسان چرا در این دنیا
تنهایند ؟؟؟؟
.
سیاستمداران پیر از این قوم چه می خواهند که با مرگ جوانها به آن می رسند؟
ناز بچه رو که می کشه مامان بهش میگه آهو آهو
الان بچه قان و قونش گرفته میگه آقو میگن ببین بچه باهوشه داره می گه آهووو!
از دست خودم ناراحتم. الان از دور به رابطه ام نگاه می کنم هزار و یک اشاره بود شیرین نباش و حسشون میکردم اما بودم نه یه سال نه دو سال ...چند سال!
دیر بزرگ شدم .
دکتری که اومد بالا سر بابا گف ممکنه سکته ریز رد کرده باشه و.گفت تو.این بیماری از این اتفاقا می افته. دو روزه بابا رو بغل می گیرم و در تخت خواب می گذارمش. چند لحظه پیش رفتم طبقه بالا و گفت بیا رفتم پیشش گفت چیزیت که نشده یعنی دنیا انگار در هیبت بابا جلوم بود. اوایل خیلی ناله میکردم اما الان لحظه لحظه بودنش برام عشق ه
پدر دندان پزشک بابا چند ماه قبل بر اثر آلزایمر فوت شد. پدر با وجود بیماری همیشه جلو انسانهای خندان،خندان است. من سوم شخصی بودم به تماشا یک عشق ناب
نگاه حسرت و ستایش پزشک
نگاه پدرانه پدر
یکهو دکتر خواهش کرد و دوربین دست گرفتم و از دکتر و بابا عکس گرفتم
خدا خدا خدا