آتش جنگ در دلِ حکومتها شعله میکشد، اما خاکستر آن بر سر مردم میریزد.در ساختارهای سیاسی استبدادی، جنگها نه فقط در میدانهای نبرد بلکه در عرصههای درونی قدرت رخ میدهند. این جنگها بهواسطهی جاهطلبیهای حاکمان و قدرتطلبیهای بیپایانشان دامن زده میشوند. اما در این بازیهای مرگبار، هیزم واقعی مردماند؛ مردم بیگناهی که سالها در سکوت و فراموشی در درون خود میسوزند، جراحتهای اجتماعی و اقتصادیشان عمیقتر میشود.
این جنگها به مثابه آتشهایی است که تنها قدرتطلبان را گرم میکند اما شعلههای آن هیچگاه به آستانهی قدرت نمیرسد. در عوض، تمام تاثیرات منفی آن بهطور مستقیم بر دوش مردم قرار میگیرد. هنگامی که حاکمان همهچیز را برای حفظ و تحکیم موقعیت خود به آتش میکشند، این مردم هستند که در زیر بار این جنگهای بیرحمانه در خاکستر میسوزند، در حالی که حاکمان خود را از میدان دور نگه میدارند و در پس پستوها به امنیت خود میاندیشند.
در این شرایط، بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی به تبعات این جنگهای پنهان تبدیل میشوند. سیاستهای ناکارآمد، فساد در درون ساختارهای حکومتی، و دستکاری در اطلاعات تنها برخی از عواقب این سیاستهای قدرتطلبانه هستند. در این میان، مردم به تدریج از درون ویران میشوند؛ همانطور که جنگهای داخلی نه تنها زمینها و زیرساختها را نابود میکنند، بلکه روح و ارادهی مردمی را که در این شرایط گرفتار آمدهاند نیز میسوزانند.
در نهایت، در این عرصهی فساد و بحران، آنچه که از مردم باقی میماند، پریشانی است و نشانهای از تسلیم در برابر قدرت است و تسلیتی برای رنجهای بیپایانی که بیعدالتی و استبداد بر دوش مردم میاندازد.