ز خود
ز خود هر چند بگریزم همان در بند خود باشم
رم آهوی تصویرم شتابِ ساکنی دارم
و.قزوینی
ز خود هر چند بگریزم همان در بند خود باشم
رم آهوی تصویرم شتابِ ساکنی دارم
و.قزوینی
من عادت نبشتن نداشتهام هرگز؛ سخن را چون نمینویسم در من میماند و هر لحظه مرا روی دگر میدهد
مقالات شمس تبریزی
در هر لطفی هزار قهر تعبیه کرده اند و در هر راحتی هزار شربت به زهر آمیخته اند.
عین القضات همدانی
سر ناکسان را برافراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سررشته خویش گم کردن است
بجیب اندرون مار پروردن است
فردوسی
زخمهای من همه از عشق است از عشق، عشق، عشق
ع
ش
ق
.
.
.
فروغ فرخ زاد
دنیای ه غریبی داریم. دیگه کسی نمیتونه به شونه های کسی تکیه کنه. سال و عمری که گذروندی، رفاقتی که کردی، شب رو از درد یا خنده و غم به صبح رسوندی. اعتماد داشتی ....
اما اینها ملاک رفاقت و آدمیت و دوست داشتن نیست. به قول فروغ فرخ زاد:
" من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می آی
و این جهان به لانه ماران مانند است
و.این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند"
و من چه بیزار و خسته ام از زندگی در جامعه ماران.
از دیشب صدای کیکاووس یاکیده که بانو را صدا می زند توی گوشم میپیچید تا الان.
کار عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان
یا ز جان
بایست دل بر داشتن