آتشی در سینه دارم ....
آتشی در سینه دارم جاودانی
.
.
.
اگر درس طبیعت و کائنات هست خوب یادش گرفتم دیگر از اتفاقها نمی ترسم. می ایستم به صبوری، مبارزه، جنگ، صلح بالاخره از سکون بهتر است .
با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود
با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود
شاعر : افشین یداللهی
بعد این همه حادثه دهشتناک برای هموطنانم و سرزمینم دیگر نمیتوانم همان آدم با همان اندیشه و باور باشم.
دیگر نمیتوانم همان شیرین قبلی باشم.
امروز دل ام دو شقه شد و خون گریه کردم .
سرنوشت که میگویند همین است ؟
صد جان شیرین داده ام تا این بلا بخریده ام
چون کرم پیله در بلا
Mevlana
خب کاملا شعاری باید بنویسم برای عاشق شدن و عاشق موندن فقط عشق کافی نیست.
با پیر شدن آدمی شایعات پس و پیششم پیر می شن اما حقیقت همون طور جون دار تلخ و شیرینه.
هر انسانی با متولد شدن و پا بر زمین گذاشتنش هم عشق می کارد و هم نفرت
این که من دنبال احقاق حق ام هستم یا دنبال چرائی یک جریان ساده هستم باعث سو تفاهماتی شده که هر وقت حوصله ام از دست یارم سر میره یا فیلم یاد هندستون می کنه شروع به کاری می کنم .
نه
من وقتی بغل دستم را نگاه میکنم مردی رو میبینم که به من دل و جرات احقاق حق و دونستن چرا رو میده . پس تا ابد می پرسم و دنبال حقم خواهم بود