من خوش باور
همه می گفتند نمی آد
و
من با تمام ایمان و باورم می گفتم میاد . باورم کنید.
و
نیامد و نیامد و نیامد و با یه سری کلمات مودبانه فعل جمع بسته متو راهی خوشبختی کرد.
همه می گفتند نمی آد
و
من با تمام ایمان و باورم می گفتم میاد . باورم کنید.
و
نیامد و نیامد و نیامد و با یه سری کلمات مودبانه فعل جمع بسته متو راهی خوشبختی کرد.
وقتی یکی داره مسیر زندگی شو به خاطر جبر و خواسته خودش تغییر میده.
و اگه این آدم بهت گفته باشه دوستت دارم و تو هم دوستش داری حق جنگ و منصرف کردنش و توجه به تو رو داره
از حق دفاعت استفاده کن....
از من نخواه چند روزه همه این سال ها را فراموش کنم و به آینده قاه قاه بخندم . گاهی نامیزان می شوم و تو که میدانی من حال بدم را نمی توانم پنهان کنم و چاره می شود آهنک " شد خزان " و زمزمه عمر من ای ل طی شد بحر تو، وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفائی
و یه دل سنگین
ناراحتم ؟
یه ریزه
مدتها سر کار زیر مشت و لگد روانی او بودم تا بریدم. من ماندم و دستهای خالی و استعفا و پشت بندش تنگ دستی!
یک بار در جواب چرائی یک کار ازم سوالی کرد، من هم نه گذاشتم نه برداشتم با ادبیات خودش جوابش را دادم.
به همین سادگی دوستی تمام شد.
من چه جان سختی بودم که زیر آن همه فشار روانی و مشت و لگد روانی زندگی کردم و دوام آوردم.
با چشمهای اشکی می گه شیرین تا حالا که زندگی بهت روز خوش نشون نداده، امیدوارم از این به بعد خوب باشه.
امروز که برگشتم خانه با حال خوش. بنوش از بابا گفت که ساعتهای متمادی میخواسته چیزی رو بگه و نتونسته و بنوش و فرشته هم متوجه نشدن اخرش رفته رو یه مبل با بغض نشسته و با همون بغض خوابیده.
عصبانی شدم از دست خودم که خانه نبودم تا بغلش کنم. چه میدانم حواسش را دورترها پرتاب کنم. در یک لحظه حس تنفر از او آمد به سراغم میدانم ارتباط مستقیمی به جریان نداره اما متنفر شدم از او که با برنامه ریزی دقیقش خیلی چیزها را بهم ریخت. با نبودنش.
من آرزو پدر بودم. پرستوی پدر. او آرزو پدر را بر باد داد.
یه کاغذ دستم گرفتم
تو یه ور کاغذ خوبی و بدی جناب یک رو می نویسم تو ور دیگه خوبی و بدی جناب دو رو
این همه تفاوت عجیبه