گم شو
جناب با کمالات نبودی حالا پیدات شده لازم به ذکره آی سی یو یا سی سی یو ملاقات نداره.
لطفا برو تو همون چادر بی خیالیت که چند ساله توش نشستی.
جناب با کمالات نبودی حالا پیدات شده لازم به ذکره آی سی یو یا سی سی یو ملاقات نداره.
لطفا برو تو همون چادر بی خیالیت که چند ساله توش نشستی.
این بشر پنج انگشتشو عسل کنه بگذاره تو دهنم بازم ازش بدم میاد .
بین من و پسر عمو رازی است.
او حرف می زد و من ...
آشنا رویی مرا دیوانه کرد .
همین و بس.
شاید توی تنهایی بلرزم، گریه کنم، ناله کنم، زمین را چنگ بزنم
به زور به تلفن جواب بدم
اما
نه اشک کسی را میخواهم
نه نقدش را
نه دل سوزیشو ....
مادر پدر را در آن وضعیت دید دیوانه شد. می چرخید و می چرخید دنبال کمک بود برای چه نمی دانم.
من اما دلم خوش می شود به نور چشمهایش به بوسیدن هایمان به خنده های میان دردمان.
کسی از این حال من خبر دار نمی شه چون دارایی کوچک خوشبختی منه وسط یه درد بزرگ .
رفتم دیدنش، منو دید و شناخت و بوسیدیم همو .
سیر سیر ....
حالش بد شد همان دی شب بردنش آی سی یو ...
پر از دردم. با کسی نمی تونم حرف بزنم و این اذیتم می ده .
پدرم
پدرم
پدرم
کلیه، کبد، اندامهای داخلی بابا التهاب داره و ریه عفونی شده بابا رو بردن بیمارستان
خونه خالی
خونه بی بابا
از درد به خودمون می پیچیم .
ذکر می گویم
بابا
بابا
بابا
بابا
بابا
بابا
بابا
بابا
بابا
.
.
.