کاش می شد مرد
تکراری شده
اما
باز پدر بد حال است. سرفه که می کند از شدت درد اشک هایش تمام صورتش را می پوشاند .
چقدر سخت است تماشای دردش.
حاضرم بمیرم و از این روزها پرتم کنند بیرون .
تکراری شده
اما
باز پدر بد حال است. سرفه که می کند از شدت درد اشک هایش تمام صورتش را می پوشاند .
چقدر سخت است تماشای دردش.
حاضرم بمیرم و از این روزها پرتم کنند بیرون .
بابا رو که نگاه می کنم انگار تمام غم های عالم که بی زبونند تو دونه دونه سلول هاش نشست کردن .
بابا رو اصلاح کردم و موهاشو کوتاه کردم و دلم ریش شد برای مظلومیت تو چشاش.
صبح ها که با درد بدن از رختخواب جدا می شم . تو کوچکترین حرکات انگشتام درد کش میاد تو تنم . موقع رانندگی مچم قدرت چرخوندن فرمون رو نداره و خیلی لحظات دردناک واقعی دیگه، بهم ثابت کرده بیماری بابا علاوه بر مشکلات روحی و روانی که بهم تحمیل کرده، علاوه بر اینکه تمام برنامه های زندگیمو از من گرفته. سلامتی تنم رو هم از من گرفته .
و من چقدر از درد بیزارم چون آستانه تحمل دردم پائینه ....
بیماری بابا، موقعیتی که توش قرار داریم، ترس از دست دادنش منو تو یه موقعیت عجیب قرار داده
نمی دونم
زنده گی ارزششو داره
یا
ارزششو نداره.
این دومین صبح ه تو بیمارستانم و چشمام برا خواب دو دو میزنه. همه چی خوب ه مشکل افت فشار ناگهانی باباست.
ته نوشت: نمی دونم زوزه سگه که شبیه صدای جغده یا خود جغده که داره آواز می خونه اما خیلی دل نشین ه صداش تو تاریک روشنی هوا .
مانی گفتنی
دعاش کن
گفتم چی
گفت بگو خدایا بابا دست خیلی آ رو گرفته تو هم دستشو بگیر .
و پدر خوب بود و هوشیار با تمام وجودم بغلش کردم. میدونم دیگه اون بابای قبلی رو نخواهم داشت اما امروز خنده هاش و چشم های لبه کجش و گرمای بودنش تمام ناامیدی ام رو امید کرد .
های عشق ....
بابا رو دیدم هوشیار نبود سرمو گذاشتم رو سینه اش یکهو گرمی دستشو رو پشتم حس کردم.
عشق من
جناب با کمالات نبودی حالا پیدات شده لازم به ذکره آی سی یو یا سی سی یو ملاقات نداره.
لطفا برو تو همون چادر بی خیالیت که چند ساله توش نشستی.