بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۶۷ مطلب با موضوع «بیماری ناشناخته مغزی» ثبت شده است

آی سی یو

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۴۰ ق.ظ

 

 

حالش بد شد همان دی شب بردنش آی سی یو ...

​​​​​​پر از دردم. با کسی نمی تونم حرف بزنم و این اذیتم می ده . 

پدرم

پدرم

پدرم

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

قهوه

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۲۱ ب.ظ

 

 

قهوه دوست ه مثل خودم

قهوه دم دادم و با هم خوردیم من تو فنجونم اون با قطره چکون.

ازش قول گرفتم به کسی نگه

گفت باشه

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

شاهد نباشم

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۱۲ ق.ظ

 

توی خواب ناله میکنه جگررررر سوزززززز 

کاش می شد شاهد این روزها نباشم.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

پدر محبوب

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۰۱ ق.ظ

 

 

و عجیب این که حال پدرم و بودن پدرم برای نسل سوم خانواده و جوان ها بسیار مهم است. نگرانند و بی تاب و من در عجب مردانگی این مَرد ام. 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یا پناه

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

 

 

پناه بردن 

تکیه دادن

تسلیم بودن

چه کار دشواری است ....

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

سختی

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۳۸ ب.ظ

 

 

ای روزهای ه سخت ِِ آمده ....

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

نمک و ترس

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ

 

 

حالمو که میبینه یه دستمال کاغذی میچپونه زیر بالشم میگه فردا باید ترست رو ازت بگیرم ( یه اصطلاح ترکی ه )

می خندم و میگم نمی ترسم من فقط بابا رو می خوام .

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

بابایم

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۰ ق.ظ

 

 

بابا زمین گیر شد. 

یک جمله ساده است که گویا دنیا را بر سرم کوبیده اند .

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

وسط بلبشو

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۳۰ ق.ظ

 

 

وسط بلبشو مراقبت از پدر، رمان خواندن سخت است چه برسد به زبان خواندن اما می خوانیم وسط سرو صداها و دویدن ها

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یک جور ناجور

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۳۹ ب.ظ

 

 

وقتی بیماری با مشخصات درمانی آلزایمر در خانواده شما هست. هر ماه و هر هفته و حتی هر روز ممکن است با یک پدیده ناشناخته، همراه با تحلیل بیمار مشاهده کنید. 
تحلیلی که برای پزشک عادی است و جوابی که از پزشک می گیرید همین یک جمله است « مقتضای این بیماری همین است» پس معجزه ای در دستان پزشک وجود ندارد.
تنها راهی که این مسیر پر از پیچ و خم و درد را آسان می کند، همسو شدن با بیمار است.
اما همسو شدن با بیمار کار آسانی نیست.
هیچ آسان نیست
یکهو میبینی جان ایستادن نداری
روحت دست خودت نیست و با کوچکترین اشاره می پاشی
زندگی دیگر زندگی نیست تو فقط ایستاده دنبال بیماری، راه برود راه میروی، بایستد می ایستی، زمین بخورد زمین میخوری.
یک جور انتهای زندگی است.
یک جور ناجور ....

 

  • شیرین مهرنیا