هوای کوی
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
حافظ
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
حافظ
دیشب نمی توانستم بخوابم صدای نوحه می آمد و بوق و بوق
سه صبح بود
از همان دیشب باز فشار خونم زد بالا
دم دم های ظهر بود که فهمیدم آن همه غوغا جشن برد تیم تراکتورسازی است.
غم تان
شادی تان
عزاداریتان
جشنتان
دوزار نمی ارزد مردم آزارها !
به مبارکی و سلامتی که تکلیف قلبتم مشخص نیست از اون روزی که رفتم تست ورزش و اکو با اون تشخیص تخمی منتظر تماس دکتر و نظراستادش در حیطه وضعیت بذنتم هستم
اما خبری نیست
اما من رژیم غذایی را شروع کردم
من رژیمم
یادتون نره
روز جهانی دختر (International Day of the Girl Child)
تاریخ: ۱۱ اکتبر
توسط : سازمان ملل متحد
هدف:
آگاهسازی درباره تبعیضهای جنسیتی علیه دختران.
حمایت از حق آموزش، سلامت، امنیت و حقوق برابر برای دختران در سراسر جهان.
مبارزه با ازدواج کودکان، خشونت، و نابرابریهای اجتماعی.
تمرکز: بیشتر روی مسائل جهانی حقوق بشر دختران و عدالت اجتماعی است.
روز دختر در ایران
تاریخ: ولادت حضرت معصومه (ع) (اول ذیقعده)
توسط: جمهوری اسلامی ایران
هدف:
بزرگداشت مقام دختری در چارچوب فرهنگی-مذهبی.
الگو برداری دختران از ویژگیهای اخلاقی و دینی حضرت معصومه (ع).
تمرکز: بر نقش عفاف دختر در خانواده و اجتماع.
ته نوشت : به دخترانتان آموزش بدهید به عنوان انسان حق زندگی و آزادی دارند
آنها نه برهم زننده نه حافظ عفاف جامعه و خانواده اند
گل منگی های که چپ و راست این روز را به هم و به پخترانتان تبریک می گویید یادآور می شوم که آزادی لغت تعریف شده ای است بر خلاف عفاف
کنار تبریکهای گل منکلی تان برای دخترانتان از آزادی بگویید از کلمه عفاف
که بیمعنیترین کلمه دنیا ست در راستا خوبی یا بدی دخترانتان.
فرشته به بنفشه می گه
می بینی شیرین از اکبر دل کنده
کی فک می کرد یه روزی ازش دل بکنه
تو دو قدمی گریه بودم که آهو زنگ زد گفت برا مهد کودک کیک بپزیم ؟
در بدترین حالت زیستی پدر خانه آمد.
با دستگاه اکسیژن ساز نفس می کشید. داروهای خوراکی را می سابیدیم و از را لوله گاواژ با غذای میکس شده به او می خوراندیم و آب خوراندن به او باید یادمان نمی رفت. برای اینکه عفونت مثانه جان نگیرد از ارو شیت استفاده میکردیم . حواسمان به مانیتور حیاتی بود و هانیه و آقا صالح برای پدر تخت بیمارستانی آورده بودند . تشک مواج ... و زخم بستر انقدر شدید و فراگیر بود که گوش های پدر هم زخمی بود.
پدر همانگونه خشک و بی تحرک در حالت جنینی قرار داشت . یادم نمی آید چند بسته پنبه خریدیم و به حالت دایره چیده بودیم تا پدر بدنش با تخت برخورد نکند و نسخه های محمد رضا را اجرا میکردیم برای درمان زخم بستر.
مرد
درد می کشید
و
من هر بار به او سرم میزدم دو دستی میکوبیدم توی سرم که آخر من چرا !
همه ما درد می کشیدیم
آخر دوست داشتن با آدم چه ها که نمی کند .
ما به آخر خط زنده ماندن پدر رسیده بودیم
همه این را می دانستیم اما خب دست از تلاش بر نمی داشتیم به امید اینکه چشم باز کند و خودش نفس بکشد.
تا فاجعه سهمیه بندی برق در تابستان شاید هم بهار پیش آمد .
برقها می رفت
همه دستگاها از کار می افتاد
هر بار که برق قطع می شد نفس م تنگ می شد
پدر الان است که تمام کند اکسیژن ساز کار نمی کرد . او نمی توانست نفس بکشد .... آن لحظه ها می نالیدم در درونم.
یادم هست وحید آن روزها می خواست موتور برق بنزینی اش را بفرستد تبریز تا اگر برقها رفت پدر هنوز نفس داشته باشد .
آن روز ها گذشت
و
هنوز بعد گذشت سالها برقها که قطع می شود جای از وجودم ناله می کند که کسی در این حوالی نفس کم آورده و دارد می میرد .
عین بچه های کیلاس اولی از یک تا بیست می نویسم و بلند بلند تکرار می کنم
زرو
اونو
دوئه .....
مادرم پدرم را خیلی دوست دارد. تنها نقطه اتصال او به این دنیاست. فردا وقت ملاقات رفتیم دیدنش خودشان بیمار را پذیرش کرده بودند. پدر آرام خوابیده بود در اتاقی شلوغ . این بار امیدی نداشتم و مادر ساکت ترین آدم دنیا بود .
برکت و سلامتی می خواهم برای فامیل های پدری ام. بخواهم نسبت فامیلی مان را بگویم می شود یک سطر
اما
همان دو سه نفر با هم هماهنگ گردند
تا همراه پدر بمانند
صبح ها سر کار سنگین می رفتند شب ها پیش پدر بیدار . یک همراه هم پیدا کردیم که به عزیزانمان زیاد سخت نگذرد.
همین جا ممنونتانم حمید و سعید و ابراهیم.
پدر تخته چوبی در حال جنینی بود .
درمان به عفونت جواب نمی داد
زخم بستر شروع شد
پدر مدت طولانی در بیمارستان ماند. همه فرسوده شده بودیم. حتی پدر که روز به روز مچاله تر می شد . زخمها که گسترده می شد، عفونتی که به دارو جواب نمی داد نفسی که نمی آمد و نمی رفت.
تا پدر مرخص شد
چه مرخص شدن جاودانه ای
بهتر است مثل راز همین جا بماند .
کاش خدمات به جای آن روز، این روز فریاد می زد که بیمار را دزدید .