بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «کتاب خونه» ثبت شده است

عباس معروفی

پنجشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۵۲ ب.ظ

 

هر سفری می روم که مدت طولانی در آن مکان قرار بر سکنی باشد، کتاب سمفونی مردگان را با خودم به سفر و سکنی می کشانم 

صبح خبر آمد عباس معروفی رها شده از زندگی . 

حیف حیف و صد حیف که موومان پنج م شد مرگ او .

کلاغ ها گریه می کنند قار قار قار برف برف برف او در میانه زندگی تمام شد، گم شد! 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

مشورت

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۵۷ ب.ظ

 

 

اسم چند تا کتاب گفتم و ازش پرسیدم کدوم رو بخونم گفت خواجه تاجدار . کتاب را که باز کردم گفت همانطور که میدانیم ....

همین جمله فراریم داد و از پشت میز پا شدم.

 

من هیچ نمی دانم.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یادداشت های بغداد یک

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۰۹ ق.ظ

 

 

جنگ ناامنی به همراه دارد. آدمها را محدود و منزوی می کندو هیچ اطلاعات رسانه ای وجود ندارد.

 

در هنگام جنگ دردناک تر از تحمل این همه رنج این است ه ببینی دنیا کوچکترین اهمیتی هم به رنجی که میبری نمی‌دهد.

باغبانی تنها مایه ی تسلی ام است. خاصیت درمانی اش فوق العاده است. وقت هوایی که خشمگینم سراغ گیاهانند میروم و هرسشان می کنم و وقت هوایی که امیدوارم گیاه می کارم.

 

هنر تسکینی بر رنج آدمی است، شفا بخش است و درمان می کند.

 

وقتی نها در گذشت مادرم حرف تکان دهنده ای زد گفت:« نیمه بهترم رفت »

 

اگر کسی نتواند در خانه ی خودش آزادانه فکر کند و حرف بزند ، ممکن است تسلیم مرگ شود.

 

خلاقیت من در دوران جنگ می میرد، ویرانگری اطراف مخرب روان است.

 

زن ها انگار جنس مقاومترین هستندشهر یعنی مسافت های طولانی، یعنی رفت و آمد روزمره از این سر تا آن سر شهر ،برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی. وقتی جنگ است همه چیز خلاصه می شود به محله و خانه و جماعت دور و بر و این زندگی دهقانی با نبود اطلاعات و رسانه مناسب همراه است . آن هم در فضایی که بی اعتمادی زیادی به رسانه های داخلی و خارجی وجود دارد.

 

شکستن پل یعنی قطع ارتباط و پیوند

 

زدودن تاریخ از ملتی که به تاریخ خود مفتخر است قطع ریشه های است که به از بین رفتن و محو شدن آن ملت می انجامد . وقتی تاریخی نباشد ، خاطره تاریخی و حافظه مشترک ملی هم به راحتی از یاد میرود .شکوه و غرور ملی رنگ می‌بازد و اعتماد به ساختن دوباره و تلاش دسته جمعی معنایی ندارد.تحریم اقتصادی هم بیش از هر چیز ی به تاریخ و فرهنگ زیان می رسانن

 

جنگ تلاش برای بقای امروز است

 

 

یاداشت های بغداد
رو نوشته های زندی در جنگ و تبعید (2003-1991)
نُها الراضی 
ترجمه مریم مومنی 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

آخرین دختر دو

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ق.ظ

 

وقتی یک زندگی نسبتا عادی در کشوری داشته باشید که به نظر می‌رسد در حال متلاشی شدن است، مجبورید خودتان را با شرایط وفق دهید.

 

عشق والدین به راحتی می تواند به منشا درد و رنج تبدیل شود.

 

دین با قومیت پیوند می‌خورد

 

کردی زبان شورش بود 

 

فقر به ما فهماند که بیش از هر چیزی واقع بین باشیم 

 

ایمان ما در اعمال ماست 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

آخرین دختر یک

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۲۹ ب.ظ

 

تجاوز در طول تاریخ به عنوان یک سلاح جنگی استفاده شده است.

 

خشونت اگر در جهت دستیابی به موفقیتی بزرگتر باشد، مجاز است.

 

به نظر شایسته نبود که یک مرده به اموال یک موجود زنده دست بزند.

 

در برخی موارد فقط تجاوز بود و بس. این زندگی عادی تو می شود. نمی دانی فردا چه کسی قرار است در را باز کند و به تو حمله کند، فقط اینکه این اتفاق خواهد افتاد و فردا باید بدتر باشد. دیگر به فرار یا دیدن دوباره خانواده آن فکر نمی کنی. زندگی گذشته تو، مثل یک رویا، به خاطره ای در دور دست ها تبدیل می شود. بدنت به تو تعلق ندارد و هیچ انرژی ای برای صحبت یا مبارزه با فکر به دنیای بیرون از آنجا نداری. فقط تجاوز وجود دارد و بی حسی ای که با باور به این جمله به وجود می آید: " زندگی تو همین است "

 

امروز و خورشید بدون ترس رو به تو طلوع کرده 

 

ما ایزدی ها هیچ کس یا هیچ چیزی غیر از خدا نداریم..

 

سه پسر داشتم که همه مجرد بودن . در سال 2007 در بمب گذاری ها مردن . وقتی اونها مردم به خودم گفتم تا جسدهاشون رو نبینم حموم نمی رم . دست و صورتمرو می شورم ، ولی حموم نمی رم. نمی خوام تا وقتی بدن اونها رو برای خاکسپاری تمیز نکردم بدن خودم رو تمیز کنم.

 

ظزندگی من زنجیره ای طولانی از بد بدبختی خواهد بود.

 

 

آخرین دخترسرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش)

نادیا مراد، جناب کراجسکی

با مقدمه آمل کلونی 

ترجمه سمیرا چوبانی

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

عجز

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ب.ظ

 

خلاصه کنم

از فهمیدن خسته شدم.

 

Edit Cansever 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

گریز از خاطرات

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۵ ب.ظ

 

گاهی می خواهی بروی

بدون نگاه کردن به پشت سرت

نیازی نیست همه چیز را هم رها کنی

خاطراتت را جا بگذاری

کافی است!

 

Edit cansever

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

مغازه خودکشی

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ب.ظ

 

کل کتاب "مغازه خودکشی" اثر ژان تولی یک طرف سطر آخر داستان یک طرف.

 

 

  • شیرین مهرنیا

چند وقت پیش

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۵۹ ب.ظ

 

چند وقت پیش شروع کردم به خواندن حافظ و نباتی دیدم وسواس بیت به بیت و دنبال شرح گشتن ولم نمی کنه گذاشتمشون کنار و دیوان اشعار حمید مصدق رو شروع کردم دیدم باز وسواس تکرار جملات و کنار هم قرار گرفتن لغات اومده سراغم. فک کنم تا عمرم تموم شه خوانش این مجموعه با این وسواس من ادامه خواهد داشت.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

سیمین بهبهانی تاریخ شفاهی ...

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۵۹ ق.ظ

 

+درست یا غلط می گویند شاعر روحیه کودکی اش را حفظ می کند.

 

+حاجی آن جا رو کرد به من گفت چند سالته؟ گفتم شصت سال -آ« وقت را می گویم- رو کرد به منشی و گفت: این شصت سالشه؟ وقتی می گویند شلاق بخور! می گه شصت سال. وقتی می گن شوهر بکن می گه شانزده سال ...

 

+

مادر من با این که زن روشنفکری بود و مدافع حقوق زنان بود در واقع در زندگی خیلی حقش از بین رفت و تضییع شد. میدانید، به سبب همان مرد سالاری که در ایران است. همین شوهر دوم مادر دو تا زن دیگر گرفت بعد از ازدواج با مادر من و عجیب این است که هر چه برادرها اصرار کردند که مادر من جدا شود و ظلاق بگیرد، گفت طلاق نمی گیرم و تا آخر عمرش هم تقریبا روابط محترمانه با شوهرش داشت و صمیمانه. اما دیگر روابط زناشوئی نداشتند.

 

+جزو سنت های بد ایرانی هاست که روابط خانوادکی و روابط خاص را به دیگران تسری می دهند.

 

+هیچ ظلمی را از هیچ مردی قبول نکردم و معتقدم تا حالا هیچ مردی به من ظلمی نکرده.

 

+نیما از آن دسته از شاعرانی بود که در زمان حیاتش خیلی کم تظاهر بود. واقعا یک جور شهید راه ادبیات نو. البته خودش جایی گفته بود که من صدای کف زدن مردم آینده را، اکنون می شنوم.

 

+هر وقت پسرم اشعار اخوان را می خواند، من زار میزدم و گریه می کردم. گریه تاثر و غم نبود. گریه از تاثیر شدید شعر بر اعصابم بود و پسرم همیشه به من می گوید: « تو شعر را با اشکت می سنجی!» می گویم نه، اشک من آ« جا در اثر غم بیرون نمی آید،در اثر تاثیری است که بر اعصابم می گذارد.

 

+من هیچ گاه از تروریسم خوشم نیامده بود. برای این که همیشه در بمب گذاری عده ای کشته می شوند که هیچ گناهی ندارند.
پش از انقلاب طرف آمد توی چشمم دستمال کشید تا ببیند سرمه کشیده ام یا نه؟

 

+ در مصائب آدمی بیش تر به همدیگر نزدیک می شود.

 

 

تاریخ شفاهی ادبیات ایران معاصر
سیمین بهبهانی

 

 

 

 


 

 

  • شیرین مهرنیا