بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «کتاب خونه» ثبت شده است

فرمانده مسعود دو

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۴ ب.ظ

 

 

+آنچه به آدم می آموزد مشکلات است.

+یکی از نصیحت های آمر صاحب این بود که هیچ وقت در زندگی کسی را رفیق شخصی خود قرار نده، با همه دوست باش ولی رفیق شخصی نداشته باش. ( یاد سال پیش خودم افتادم و خودم و رفقا و رفاقتمون که شبیه شمع آب شد، تموم شد و قطعا بعد این رفیق جان دلی ظاهری نخواهم داشت)

+من مردم خود را می شناسم و صحبت کردن و تربیت زندگی را از غرب یاد نگرفته ام بلکه آن را از مادر و مادر بزرگم آموختم و فکر می کنم دلیل این افراط گرایی همین است.

+مردها از قریه ها به سنگرها میرفتند و پیرمردها به همراه زن ها در آن جا می ماندند، به همین دلیل سختگیری مقابل زن ها زیاد شده بود، چون جنگ چریکی بود و رسم شدن چادر (برقع) در شهرستان ها و اطراف آن به خاطر جنگ بود و صورت خودشان را پنهان می کردند که دشمن آن ها را نشناسد. 
مردم بی سواد فکرمی کنند که هنوز باید برقع باشد در حالی که به خاطر جنگ بوده و شما می دانید که در اسلام برقع وجود ندارد.


ته نوشت: به گفته صاحب نظران علت جا ماندن افغانستان از پیشرفت نگاه قریه ای داشتن به خاک و خانواده است، کشوری که شصت درصد آن بی سوادند و تفکر و اندیشه زندگی شهری و دانش سیاسی را ندارند و تعریفی از شاکله حکومت ندارن و از طرفی فشار کشورهای خارجی بعد دوره کمونیسم و حضور طالبان یک پسرفت بزرگ برای افغانستان بوده و از طرفی قومیت های ساکن افغانستان در در پی قدرتند و تعریف ملت واحد هنوز برایشان نا مفهوم است .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

لِی لِی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ ب.ظ

 

کتاب لِی لِی اثر خولیو کورتازار رو می خونم یه چیزیم شده هر فصل رو باید سه بار بخونم تا حساب کاردستم بیاد

شاید باید بگذارمش برا وقت مناسب .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

درد

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۱۴ ق.ظ

 

تو اتاق بابا میخوابم و داشتم کتاب می خوندم که یکهو یه خاطره اومد سراغم و کتاب و هرچی دستم بود و پرت کردم سمت دیوار مقابل

بابا رو شکم میخوابید رو تخت، کتاب یا روزنامه شو میگذاشت رو فرش با یه مداد و عینک شروع می کرد به خوندن و نوشتن.

دلم تنگشه

هیچ وقت دیگه خوب نمیشه

من درد می کشم .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

فرمانده مسعود یک

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۳ ق.ظ

 

+احمد شاه مسعود دانشجوی مهندسی در دانشگاه کابل بود که به خاطر مبارزه تحصیل را رها کرد اما به گفته دوستانش همواره یکی از بزرگ ترین آرزوهای او به پایان رساندن تحصیلاتش بود؛ شاید به همین دلیل هم بارها دانشجویانی را که به عشق مبارزه و پیوستن به جبهه های او به پنجشیر می رفتند باز می گرداند. مسعود به آن ها می گفت بروید و هر وقت درس تان تمام شد، دوباره بازگردید، افغانستان به جوانان تحصیل کرده و متخصص نیاز دارد .

 

+در اینجا (افغانستان) می گویند اگر خواب بد دیدی آن را به دست آب بده تا آن را با خود ببرد.

 

+برای اینکه انسان یک مسئولیت را ادامه بدهد اول باید آن را خوب بشناسد و درست بشناسد.

 

ته نوشت: در افغانستان مرد سالاری بیشتر عیان است، داشتن سواد یا نداشتن در متن جریان زندگی مرد سالار زن ها مهم نیست، مهم تصمیم مرد برای زن در جایگاه پدر، پدر بزرگ، برادر، شوهر و حتی مادر یا جنس مونثی است که ایدولوژی مرد سالارانه آن کشور بر تن و جان و روحش نشسته . حرف مرد یک درجه پایین تر از حرف خداست برایشان و تمام.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

سرگذشت ندیمه

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ق.ظ

 

+عمه لیدیا می گفت، آزادی بیش از یک نوع است. آزادی برای انجام کاری و آزادی از شر چیزی.

 

+ می گویند: هر چه به سموت کشیده شود، روزی جنجال به راه خواهد انداخت تا صدایش شنیده شود، جنجالی آرام و خاموش.

 

 

 

​​​​​​

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

مردی که دنیا را نجات داد

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ

 

 

استانیسلاو پتروف، مردی است که می گویند «یک بار دنیا را نجات داده است». 
در بیست و هشتم سپتامبر سال هزار و نهصد و هشتاد و سه استانیسلاو پتروف در یکی از ستادهای فرماندهی مسکو مشغول به خدمت بود که یکی از رادارها به یک باره اعلام کرد که پنج موشک قاره پیما با کلاهک هسته ای از سوی ایالت متحده به سمت شوروی شلیک شده است. 
پروتکل نظامی شوری و ارتش سرخ به گونه ای است که در این گونه شرایط باید دست به حمله متقابل و تلافی جویانه بزند.
اما
پتروف به جای گزارش دادن به مقامات بالا به غریزه خود تکیه کرد که اطلاعات به دست آمده از رادار اشتباه است و «دنیا را از فاجعه اتمی نجات داد»


او سی سال بعد از عمل قهرمانه ی تاریخ سازش اعتراف می کند « من یک قهرمان نیستم. من مطمئن نبودم کاری که می کنم درست است، یا نه»

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

ترا گوما میرزا کوچیک خانا

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۰۴ ب.ظ

 

 

​​​​​​آهنگ میرزا کوچک خان را گوش می دهیم، تاریخ جنگل را می خوانیم و دل مان می لرزد برای آن خاک و میرزا و همرزمانش ...

 

 

 

​​​​​

  • شیرین مهرنیا

شهر گربه ها

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۰۹ ب.ظ

 

 

+ آگاهی یک دارایی اجتماعی گرانبهاست.


+ وقتی خلئی شکل می گیره،باید یه چیزی بیاد پرش کنه.

 

+ سامسا برای آخرین بار پرسید : دوباره شما رو میبینم
زن در حال دور شدن گفت: اگه به اندازه ی کافی به کسی فکر کنی حتما دوباره می بینیش.

 

+ اون موقعی که میباید، به اندازه کافی اذیت نشدم. اون موقعی که باید درد واقعی رو حس می کردم،روی احساسم سر پوش گذاشتم. نمی خواستم به دوش بکشمش و به همین خاطر از مواجه شدن باهاش خودداری کردم و دلیل اینکه قلبم حالا این همه خالیه همینه.

 

+ همه فرهنگ ها برابرند.



شهر گربه ها 
هاروکی موراکی 

 

 


 

 

  • شیرین مهرنیا