مظلومیت چشاش
بابا رو اصلاح کردم و موهاشو کوتاه کردم و دلم ریش شد برای مظلومیت تو چشاش.
بابا رو اصلاح کردم و موهاشو کوتاه کردم و دلم ریش شد برای مظلومیت تو چشاش.
با لاته پر کف و داغ شیرین پَز به جنگ روزهای خسته، کرونا، اضافه وزن می رویم.
صبح ها که با درد بدن از رختخواب جدا می شم . تو کوچکترین حرکات انگشتام درد کش میاد تو تنم . موقع رانندگی مچم قدرت چرخوندن فرمون رو نداره و خیلی لحظات دردناک واقعی دیگه، بهم ثابت کرده بیماری بابا علاوه بر مشکلات روحی و روانی که بهم تحمیل کرده، علاوه بر اینکه تمام برنامه های زندگیمو از من گرفته. سلامتی تنم رو هم از من گرفته .
و من چقدر از درد بیزارم چون آستانه تحمل دردم پائینه ....
دلم یه خبر خوب خوب مختص خود خودم می خواد.
به یه امید شخصی نیازمندم .
خیالاتم شبیه برگ های زرد و مرده پائیزی هستند که با باد می رقصند و دور می شن.
بیماری بابا، موقعیتی که توش قرار داریم، ترس از دست دادنش منو تو یه موقعیت عجیب قرار داده
نمی دونم
زنده گی ارزششو داره
یا
ارزششو نداره.