دکتر بسکی
دو بار دیدمشان، اولین بار شش سال پیش بود به بهانه درمان سرطان آخرین تیر ترکش مان برای زنده ماندن «روزه آب» بود به خیالمان!
پزشکی بود غریب و عجیب، طبیعت را می پرستید و رفتارش با بیمارانش موج سینوسی خشم و عطوفت بود، هیچ وقت فراموش نمی کنم آن روز را که در خانه «تنگ راه» ش قبر کنده شده اش را نشانمان داد و گفت از مرگ نمی ترسد و اگر بمیرد آنجا آرام می گیرد تا ابد.
سری دوم سه یا دو سال پیش بود با خانم مهوش شیخ الاسلامی و آقای ماجد نیسی برای کامل کردن مجموعه مستند «تنگراه» به سراغش رفتیم. خبر آمد سکته کرده به باغ «تنگراه» ش سر زدیم که سر تا پا هرس شده بود هنوزم نرمی نمدهای خانه «تنگراه» اش در حافظه پاهایم مانده است.
به گنبد و منزل شخصی اس سر زدیم و آن چه نباید می دیدیم را دیدیم . آن اسطوره رعب و عطوفت از پا افتاده بود.
ماجد نیسی عزیز که برای خداحافظی بوسیدش اشک قُل میزد توی چشمهایم.
حالا او آن مرد غریب رعب و عطوف دنیا ما را ترک کرده ..... مردی که طبیعت را پاک دوست داشت و انسانها را سالم
حس می کنم کلی حکایت ناتمام دارم که در گنبد جا مانده و باید روزی به گنبد سری بزنم و زندگی ام را مرور کنم و جور دیگری با زندگی برقصم.
یادت گرامی
- ۹۸/۰۵/۲۳
خیلی دوست دارم خالد نبی رو ببینم و با مردم ترکمن صحرا هم آشنا بشم