موسیقی سر صبح
موسیقی خوبِ سر صبح دردها را می شوید و خیال خوب نصیبت می کند.
می شنوم و تاب می خورم .
موسیقی خوبِ سر صبح دردها را می شوید و خیال خوب نصیبت می کند.
می شنوم و تاب می خورم .
اون قدیما که هنوز شورای دهیاری و از این بازی آ نبود، پسر عمه ام کدخدا ده شون بود.
چند روز قبل این که فوت بشه بزرگای ده رو خبر می کنه و بهشون می گه من چند روز مهمونتونم و ده و آدمها رو می سپاره به اونا ...
هر بار یک مشکلی از مشکلات جسمی و بیماری بابا حل میشه یه مشکل دیگه شاخ میشه
درگیر زخم بستر شده .
باز موبایل ام خراب شده اینبار از این خرابی استقبال می کنم، شبیه فرصتی برای چیدن برنامه برای زندگی ام است .
پسر عمه ای داشتم با تفاوت سنی هفتاد سال، خبر آمد که رفته. اشکهایم را به زور کنترل کردم. انگار یک تکه از گذشته ام را خاک کردند .
خبر مرگ امیر ارسلان ه بخش خون و عزادار شدن پدر و مادرش مثل پتک اول صبحی خورد تو سرم یه عالمه گریه و فریاد دارم که نمی دونم کجا خالی شون کنم .
از زمان شیوع کرونا و خبر مرگ بزرگ و پیر و جوان
حکایت های جانسوزی شنیدم از مرگ آدمها که شاید در خاطره ام مشابه آن از کشتارهای سال شصت و هفت یا زمان جنگ و پر پر شدن غریب و قریب آدمها به یادم دارم .
تکراری شده
اما
باز پدر بد حال است. سرفه که می کند از شدت درد اشک هایش تمام صورتش را می پوشاند .
چقدر سخت است تماشای دردش.
حاضرم بمیرم و از این روزها پرتم کنند بیرون .