بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

سرنوشت تو و ما

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۰۵ ب.ظ

 

 

بابا کاش داشتمت مثل قبل 

سر مستی و راستی اول هر سال

​​​​​دنیا با تو امن تر بود و نگاه تحسین برانگیزت خود خود خوشبختی.

 

 

 

​​​​

 

  • شیرین مهرنیا

یه قدم

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ق.ظ

 

چقدر خوب که امسال تونستن با وکیلم که شاه نداره !!!! قدم هایی برای حل یه زخم قدیمی بر داریم .

خوشحالم شناختمش چون بازی همچنان ادامه دارد و بودن او پُر از حس امنیت است. 

و

انسان عزیز و دوست داشتنی و مقید به اخلاقیات است.

 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

زشتی محیط کار

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۴۱ ق.ظ

 

 

​​​​​​خشم های سرکش میان و نمیرن یکی از خشم های که هنوز با منه و نتونستم چالشون کنم رفتار دوستانم نینا و ژیلاست. 

اصلن پنهان نمی کنم که از این که محل کار امن و راحتی براشون ایجاد کردم و جنگیدم در پشت صحنه ناراحت نیستم اما یک حس نمک به حرومی بامن ه.

از طرفی یکهو با یک اخلاق پر از تعبیر و غیر انسانی همراه با فحاشی و تیکه پراندن و حق با من است طرف شدم  و اصلن معنی تیم بودن در آنجا معنا نداشت  اینها هنوز اذیتم میده .

با وجود اذیت شدیدی که گاهی اشک شونه هامو می لرزونه اما خوشحالم دیگه تو گروهی نیستم که همکارات اخلاق کاری درستی نداشتن و فهمیدم رفاقت چیزی جز خیال رفاقت نیست .

در مرکزیت اصلی موسسه هم راز بقا برقرار بود . هر که کاسه لیس تر مقرب تر. هر بار سران گروه و نوچه ها تصمیم میگرفتند کسی حذف بشه باید حذف می شد و وسط اون مجموعه زیبا زشتی های اخلاقی افراد خشم و دلشکستگی شدیدی به من هدیه کرد که هنوز گاهی وحشت میکنم از عمق زشتی رفتار آدمها و اینکه من هم روزگاری بادی به هر جهت بودم برای حذف آدمها ....

تجربه دردناکی است

بزرگ شدم

هر چند دل زخمی آدمهای رفته و خودم به این زودی تسکین پیدا نمی کند.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

هیچی تحت کنترل نیست

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۲۰ ق.ظ

 

 

وقتی چیزی تحت کنترل آدمی نباشه باز یه حس خشم میاد سراغش و من رو هیچی کنترل ندارم وضعیت سلامتی بابا، خانواده که تحت تاثیر بیماری بابا هستند، خودم و کارام و دوست داشتنی هام، پلان ریزی برا آیندم، رسیدگی به اموال بابا، کنترل وضعیت معیشت خانواده ...

دم هیچی تو دستم نیست و این بدترین حالتی ه که برا زندگیم تصویر می کردم .

 

 

 

​​​​​

  • شیرین مهرنیا

س سینا

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ب.ظ

 

یکی دیگه از عصبانیت های خوره دار زندگیم سینا ست. از دست خودم ناراحتم حماقت به این بزرگی کردم و روزها و هفته ها و ماها و سال های زندگیمو سپردم دستش و آخرش هم نفهمیدم چی به چی شد.

رفت یا شاید من ترکش کردم.

حس می کنم بازی رو باختم و رو دست خوردم و این حماقتم و خوش خیالی و اعتمادم خیلی عصبانیم کرده .

 

 

 

​​​​​​

  • شیرین مهرنیا

بابا راز دار

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۶ ب.ظ

 

با این که فراموش کردم اخلاق و کاراشو 

اما بر خلاف همه که صحبتها یا کاراتو بعد یه مدت می زنن تو صورتت، شنوا خوب و بی قضاوتی بود.

امروز وسط این همه خشم و حیرانی و جر و بحث با مادر یکهو یه روشنی تو دلم روشن شد که اگر او خوب بود هیچ وقت جر و بحثی نبود و می تونست ساعتها بشینه باهات حرف بزنه و فراموش کنه چی شنیدی .

یکی از عصبانیت های این روزهام نداشتن او هست.

هست اما نیست و من آواره و بی دوست و بی پدر مانده ام .

 

 

 

 

​​​​

  • شیرین مهرنیا

لالائی مادر

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۱۹ ق.ظ

 

 

​​​​​​مادر صدایش خوب است. هزار جوره برای اهورا لالایی میخواند. 

یکی از هزار جوره هایش بسیار آهنگین و غم دار است. می مانم وسط احساس  خوب صدای خوب و ناله ای که حال و هوای میراث خاکش، وطنش را دارد . 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

انسان فانی

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۲ ق.ظ

 

 

وقتی ابهتی چون اینانلو فوت شد، تمام خاطراتم خراب شد روی سرم و مدام به اطرافیان می گفتم: مگر می شود آن ابهت بمیرد ؟ 

تا عزیزی گفت وقتی ابهتی چون او می میرد و حیران می شوی پس به نفس و حیات خودت شک کن .

حالا فریبرز رئیس دانا و آن سوال تکرار ی که مگر می شود آن ابهت بمیرد ؟

انگار که می شود. مرگ از زندگی قوی تر است و انسان توهم بودنی بیش نیست .

​​​​​​

 

 

  • شیرین مهرنیا

غم دار

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۳۷ ق.ظ

 

 

از روزهای غم دار 

​​​​​​

 

 

  • شیرین مهرنیا

سه قلپ

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۶ ب.ظ

 

الکل سفید خریدم اندازه شربت گلو درد با خودم میگم ملت از این خوردن مردن؟ 

سه قلپ مرگ و کوری در دستانم.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا