خلاصش کن
می پرسم: چرا دارم می سوزم؟
می گوید: خودت کردی.
ته نوشت : حرفی نیست . اینجا نوشتمش که هر وقت یادش افتادم این جمله و اون لحن بیاد سراغم.
می پرسم: چرا دارم می سوزم؟
می گوید: خودت کردی.
ته نوشت : حرفی نیست . اینجا نوشتمش که هر وقت یادش افتادم این جمله و اون لحن بیاد سراغم.
واقعن مانده ام به اقوام با چه زبانی حرف بزنم و بگویم دخترانتان را قبل بیست و پنج سالگی شوهر ندهید .داستان عاشقانه والت دیزنی و بوسیدن قورباغه نیست که، داماد بچه، عروس بچه و درس خوان. نمی توانم قضاوت کنم دچار چه نوع زندگی می شوند چقدر شاد و چقدر فرسوده می شوند
اما
میدانم ازدواج زیر بیست و پنج سال باد هواست.
حیف دخترانمان.
آخه رفاقت کدوم دو تا زن باقی مونده که رفاقت شما دو تا باقی بمونه عزیز من!
دیالوگ فیلم عرق سرد
قبلنم اینجا نوشتم که دوست دارم Ranger می بودم. خدا رو چه دیدی شاید بعد این بشه
و
کار دومی که بسیار خواهان ش هستم کمک به مردمی است که به کمک نیاز دارند تو هر قاره و هر مکانی .
وقتی یه رابطه ای داغون می شه ( عمدا از لفظ تمام شدن استفاده نکردم) این رابطه داغون ماحصل تلاش دو نفره در خرابکاری
اما این که اشتباهاتمون رو نپذیریم
تهمت بزنیم
انگشت اتهام سمت کسی دراز کنیم در حالی که خودمونم مقصریم مسخره ترین اتفاق دنیاس.
من از یه رابطه داغون شده با یه آدم خوب اومدم بیرون. آدمم بیشتر تو خودش بود و از همه مهمتر به سرانجام رسیدن رابطه رو تو این سن نمی خواست و خب به گفته خودش خانواده هم مخالفت می کردند و یه روز با یه اسمس رابطه داغون شد. هر چی ارتباط بعد اون بود بی معنا بود برای من. من پذیرفته نشدم. من طرد شدم کجا باشم ؟
ترک رابطه آسون نبود، هنوزم فکرم گاهی درگیر این سفسطه بازی و کش دادن این رابطه هستم که تو که میدونستی آخر نداره چرا بودی ؟
این وسط همکارا هم لطف کردن خوب بالا آوردن روم شخصیت اصلیشونو و من داغون شدم در حالی که خوب بودم.
گاهی فکر میکنم علت تشنج ها یا به قول دکترم حمله های عصبی بر اثر فشارهای است که دوستانم برایم ایجاد کردن.
و گذر ازشون وسط این حافظه نیمه بیدار کمی سخته.
الان من تو یه رابطه خوب و منطقی و احساسی ام . حتی فاکتورهای رابطه فعلی من نزدیک به فاکتور های رابطه قبلیمه
هم من هم یارم انقدر به هم انگیزه و شوق میدیم که از نشدنی ها نمی ترسیم و منی که حاضر نبودم برم کلاس زبان الان با اشتیاق فراوان آماده میشم برا رفتن به کلاس زبان
یارم دوستم دارد و من هم دوستش دارم. با هم صحبت می کنیم در مورد مشکلات و یادمون نمی ره وسط درس و مشق و کار اولویت اول همیم
کالا رابطه و ازدواج بودن یه مقوله جدی ه که تو هر کسی نیست. وقتی این کالا نیستی و از پس مسئولیت هات بر نمی آی بهتره اصلن وارد بازی نشی چون هم خودت می بازی هم یکی دیگه رو بازنده می کنی.
اگر آدم مذهبی بودم بهانه ای برای تاریکی و ویران شدن و حس ناجورم داشتم اما مذهبی نیستم و دلم غمزده.