سه هفته ادامه دار
بحران ها می آیند اما نمی روند
یا اگر رفتنی باشند دیر راه خودشان را پیدا می کنند که بروند
اینار شد سه هفته و هنوز ادامه داره
خستگی از پا انداختتم .
بحران ها می آیند اما نمی روند
یا اگر رفتنی باشند دیر راه خودشان را پیدا می کنند که بروند
اینار شد سه هفته و هنوز ادامه داره
خستگی از پا انداختتم .
آمپولش که تزریق کردم یه آخ بلند گفت
جگرم سوخت که توجه نکردم موقع آمپول زدن اما بعد مدتها صداش رو شنیدم .
صبح بنفشه تلفن زد و همه مون بغض داشتیم گوشی رو گذاشتیم رو دسته مبل و من و مامان های های با صدای بلند گریه کردیم .
خیلی دردمان میاد.
یه چیزی فهمیدم
اون چه از عملکرد پزشک و داروهای تجویز شده و حال پدرم من از پزشکها انتظار دارم
بسیار متفاوت تر از اون چیزی هست که دکتر برا بیمارش می خواد.
چقدددددر سخت می گذرد این روزها
حال پدر انقدر بد بود که نفس مان حبس شده بود. دیشب که یکی از اقوام تماس گرفت برای حال و احوال پرسی، مادر اعتراف کرد امیدش رو از دست داده.
نگاهش که کردم انگار یک چیز مشترک بین ما بود که دلمان را می لرزاند.
پناه بر خدا ...
حال پدر بد است
مگر حال ما خوب است ؟
نوچ
بابا داره برنامه حیات بخش نیگاه می کنه، یه سری اردک و زندگیشون
بابا مامان رو صدا میزنه میگه شیرینه ؟
من محو در افقم
نشستم تو یه کافه
با بنفشه حرف میزنیم از بابائی که امروز تولدشه
اشک ما را با خود می برد ....
دکتری که اومد بالا سر بابا گف ممکنه سکته ریز رد کرده باشه و.گفت تو.این بیماری از این اتفاقا می افته. دو روزه بابا رو بغل می گیرم و در تخت خواب می گذارمش. چند لحظه پیش رفتم طبقه بالا و گفت بیا رفتم پیشش گفت چیزیت که نشده یعنی دنیا انگار در هیبت بابا جلوم بود. اوایل خیلی ناله میکردم اما الان لحظه لحظه بودنش برام عشق ه
پدر دندان پزشک بابا چند ماه قبل بر اثر آلزایمر فوت شد. پدر با وجود بیماری همیشه جلو انسانهای خندان،خندان است. من سوم شخصی بودم به تماشا یک عشق ناب
نگاه حسرت و ستایش پزشک
نگاه پدرانه پدر
یکهو دکتر خواهش کرد و دوربین دست گرفتم و از دکتر و بابا عکس گرفتم
خدا خدا خدا