چشم های مظلوم
آلزایمر یا دمانس بی رحم ه. آروم آروم عزیزت توانائیشو از دست میده و برای نشستن، پا، شدن، حمام و دستشوئی رفتن، غذا خوردن، حتی آب خوردن نیاز به کمک یکی داره.
همه سختی ها و هزینه های درمان به کنار
تو فقط میخوای بیمارت آسوده و راحت باشه و بخندد و بیماریش پریشانش نکنه.
باهاش بتونی حرف حرف بزنی هر چند متوجه نشه. شنوا باشی و سعی کنی اون دو سه کلمه ای که می گه رو بهم ربط بدی بگی حله آره و ....
اما
این وسط یه چیزی دل آدمو بد می سوزونه «چشم های مظلومش» میخوای تا ابد عریزت رو بغل کنی و اون چشمهای که تمام کلمات دنیا و افعال دنیا توش زندانی ه رو ببوسی .
امان از «چشمهای مظلوم» که یه گوشه نشسته و نمی تونه حرف بزنه و فقط نگاهت می کنه و لبخند می زنه و تا ابد می تونه "عاشق" و "ویرون" ت کنه.