بوس ماهی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

پای همه چیز ایستاده ام

سه شنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۸ ب.ظ

 

آدم که خوش است نای نوشتنش نمی آید، ناخوش که می شود اگر کلمات نبودند دق مرگ می شد. او نفهمید من از چه ناراحتم . ناراحتی که باعث شد خودش و کلیه افراد وابسته به او را از زندگی ام حذف کنم .

درد تازه شروع می شود 

درد هجرانی 

درد چرایی 

درد اینکه با خودت دعوایت می شود چرا انقدر سهل گرفتی و اجازه دادی اینگونه نسخه تو را بپیچند.

زمان می گذرد، زندگی پوست می اندازد و باز نفس می کشی شیرین .

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

و من ...

سه شنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۳۰ ق.ظ

 

و من هر روز و هر روز تمام دوست داشتنی هایم را چال کردم .

 

 

  • شیرین مهرنیا

آزادی

دوشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۴۷ ب.ظ

 

آزادی 

  ​​​​​آزادی 

​​​​​    آزادی 

​​​​       آزادی

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

من تمام شدم

دوشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۴۶ ق.ظ

 

این روزها به رشید فکر میکنم 

به نیما 

به ساناز که زنده زنده مرد! 

برایم عجیب بود چطور چرا با زندگی خداحافظی کردند، چه بر قلب شان بر روح شان سنگینی کرد ؟

درد انباشته تنهایی و شکستن قلب و روح و طنین هزار باره این شکستن که تمامی نداشت.

 

 

  • شیرین مهرنیا

عباس معروفی

پنجشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۵۲ ب.ظ

 

هر سفری می روم که مدت طولانی در آن مکان قرار بر سکنی باشد، کتاب سمفونی مردگان را با خودم به سفر و سکنی می کشانم 

صبح خبر آمد عباس معروفی رها شده از زندگی . 

حیف حیف و صد حیف که موومان پنج م شد مرگ او .

کلاغ ها گریه می کنند قار قار قار برف برف برف او در میانه زندگی تمام شد، گم شد! 

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

یتیمی

سه شنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۳۷ ب.ظ

 

 

انصاف نبود یک روز یا شب، ساعتش را به خاطر نمی آورم زیر پایم خالی شود و هیچ کس دست نندازد تا دستم را بگیرد .

 

آدمی یک روز، یک جا، یک ساعتی از روز و شب یتیم می شود از بودن آدمهای مهم زندگی اش.

 

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

کرونا آمد سراغم

دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۴ ب.ظ

 

کرونا !  معجزه این ماه ! نقش برزمین شدن در حد لالیگا ....

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

مسیر

سه شنبه, ۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۳۶ ب.ظ

 

 

اینجا ایران، تبریز ، همین نزدیکی ها میخوان من به عنوان سایکو آنکولوژیست کارمو شروع کنم .

قطعا عوض خوشحال گیجم.

 

هیچ مسیری هنوز نتونستم طراحی کنم.

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

شمال

يكشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۱۸ ق.ظ

 

از عید خیلی روز و ماه گذشته و شمال ام 

پدر وضعیت عجیبی دارد به کلمه نمی آید .

البته شاکله خانواده هم به نظرم غریب و عجیب است و تنهایی توی صورتت می کوبد دنبال درجات بالاتر آزادی هستم و پلن هایم همه گیج می زنند .

 

 

 

  • شیرین مهرنیا

نقطه ته خط

يكشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۱۵ ق.ظ

 

سینا جان در همان سوراخ امنت که هستی باش دارو پدر رو به کمک واسطه های دیگر به فرودگاه رساندیم

 

 

  • شیرین مهرنیا