صادق نباشی
این که صادق نباشی با خودت در مورد احساست و یکی رو نگه داری تو دستت به امیده اینکه ببنیم چی میشه.
خیانت به همه روزای اون آدمه.
توئی که مرکز دنیات خودتی ازت متنفرم.
این که صادق نباشی با خودت در مورد احساست و یکی رو نگه داری تو دستت به امیده اینکه ببنیم چی میشه.
خیانت به همه روزای اون آدمه.
توئی که مرکز دنیات خودتی ازت متنفرم.
توی غم شناور بودم که صدای گارمون و کسی که سلطان قلبها ست را می خواند رو شنفتم. بدو کمی پول برداشتم تا دیر نشده برسونم دست کسایی که تو این روزای قرنطینه شَنُفتنی به آدمها هدیه میدن .
پول رو که بهشون دادم و براشون آرزو شادی کردم برگشتم خونه
یکهو یه صدا بلند با گارمون پشت درمون خوند سلام بر عشق
سلام بر عشق
سلام بر عشق
سلام ای عشق ...
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز میخواند
خدا
از دستهایش خجالت میکشید!
سابیر هاکا
ته نوشت : پدرم چند مورد را در زندگی ما ممنوع کرده بود. یکی لفظ کارگر بود می گفت به جای کلمه کارگر از کلمه همکار یا کارمند استفاده کنیم.
تا زمانی که نظام سرمایه داری این اختیار را به کارفرما می دهد که حقوق چندین میلیونی اش را سر ماه دریافت کند و به کارمندان یا درست تر بگویم "کارگرانش" مطابق مصوبه حقوق کارگران حقوق دهد. داستان زندگی همین کارگران استثمار شده یک داستان تکراری است که از اول ماه تا آخر ماه هر روز پول هایت را بشماری که چقدر مانده و چقدر از جیب رفته است. آیتم های سلامتی شخصی و فرزندان در اولویت نیستند. فکر کردن به دندان پزشک یک شوخی بزرگ است و اگر کسی از اعضا خانواده دچار بیماری صعب العلاج شود دیگر نور علی نور است. تغذیه سالم و مدیریت سفره خانه می شود هزار خوان رستم. سفر و تفریح معنائی ندارد. پشتوانه مالی داشتن و وسیله نقلیه شخصی داشتن خوش شانسی یک کارگر است.
خواسته مشروع فرزندان مدام به آینده حواله می شود و در این ایام آموزش اینترنتی دغدغه خرید گوشی هوشمند و خرید شارژ اینترنت دردسری بزرگ شده و ... و ... و ...در بهترین نتیجه پدری همیشه شرمنده و خسته ، مادری که صبوری اش در توضیح شرایط برای فرزندانش و قبول طبقه اجتماعی شان دل شکسته ترین است.
تا نظام سرمایه داری به کارفرما اجازه دریافت حقوق ده برابر حقوق کارگر می دهد،داستان زندگی خیلی آدمها همین قدر سخت و غیر انسانی است و تفاوت طبقاتی و در اصل میزان درآمد فردی می شود شاخص و بهانه سنجش ارزش انسان و این که چه کسی برتر و چه کسی پست تر است.
هر چی رگ می گیرم از بابا اِدم میده. خیلی ناراحتم از این که مسبب درد پدرم.
به سراغ من اگر می آیید با لواشک ترش بیاید.
ملس قبول نیست.
شاید از یک رابطه بیمار خارج شده باشید یا به دلایلی رابطه بهم خورده باشد. ممکن است یک طرف رابطه مدام به شما پیام بدهد و سوال هایش را بپرسد، یک بار با بغض، یک بار با اعصاب داغان که تو را داغان می کند، یک بار احساسی
جواب بدهید، از تکرار گفتن کلمات تکراری نترسید.
این خودش یک گفتمان تلخ بی منطق با یارتان است تا اویی که بر خلاف شما طاقت ندارد آرام بگیرد.
روزه سکوت را بسپارید دست باد و با تمام کلافگی برای هزار بار هم که شده جواب چرایی این همه هجو را بدهید.